وبلاگ شخصی میم.مزینانی

مکانی برای دلنوشته ها و داستانهایم...

وبلاگ شخصی میم.مزینانی

مکانی برای دلنوشته ها و داستانهایم...

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است

مرا بشناس! من یک احساس حیف و میل شده ام! یک غرور خرد شده،یک دلداده احمق نادیده گرفته شده که زنده خواهد ماند،نفس خواهد کشید و لبخند خواهد زد درست مثل همه ی آدمها! اما کسی که من بعد شاید بتواند دوست بدارد،شاید بتواند وفادار بماند،یا لااقل ادای عاشقها را در بیاورد، ولی هیچوقت عاشق نخواهد شد.مرا بشناس! من یک تمام شده ام که دیگر هرگز به ما شدن نمیرسم،میدانم هرچه بگردم دیگر در این وانفسا خودم را پیدا نخواهم کرد.کاش کمی محتاط تر بودم،آدمهای عاقل و منطقی دلبستن هایشان هم حساب و کتاب دارد و وقتی به کسی علاقمند میشوند و به وصلش نمیرسند بخشی از وجودشان را با رفتن او از دست میدهند،اما منه بیشعور سربه هوا که همیشه قضیه عشق را از منطق جدا میکردم،وجودم را تمام و کمال پیش تو جا گذاشته ام! دیگر فقط از کالبدم پیرجوان پشت پا خورده ای باقی مانده که وقتی در پیاده روها پرسه میزند،پاهایش پی هم می افتد،از زنده بودنش هیچ نمیفهمد،فقط میداند روزگاری دیوانه وار دوستت داشته است....

م.مزینانی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۰۸
مصطفی مزینانیان

عکسها سرشارند از لحظه های باهم بودن و وقتی خاطراتت را در آلبوم ورق میزنی،میتوانند با یادآوری آنها لبخند روی لبهایت بنشانند.اما یک ایراد خیلی بزرگ دارند،آن هم اینکه زمان را در یکجا متوقف میکنند،درست در جایی که همه هستند و همه میخندند،و تو آن دمی به آنها نگاه میکنی که هیچکس نیست،خودت مانده ای و خودت! تویی که پیرشده و دیگر نمیخندد...


م.مزینانی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۷ ، ۱۹:۱۷
مصطفی مزینانیان

عمری پشت خنده هایمان پنهان شدیم!بغض کردیم و خندیدیم،گریه کردیم و خندیدیم،شکستیم و خندیدیم،مردیم و خندیدیم!! وای به روزی که همین لبها را هم نداشته باشیم تا در لاکشان فرو برویم،آنوقت دیگر هیچکس کنارمان نخواهد ماند،در این دور و زمانه نه دیگر کسی وقتش را دارد که درکت کند و نه حوصله اش را دارد که پای درد دلهایت بنشیند...

م.مزینانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۷ ، ۱۹:۰۵
مصطفی مزینانیان

این روزها آنقدر سردرگمم که حساب نبودنهایت از دستم درآمده است. زیبای من حالا که رفته ای،حالا که ساده قلب مرا زیرپا گذاشته ای،خودت بگو میان این همه تنهایی تقصیر را گردن که بیندازم؟! تویی که نمی آیی یا شبی که نمیرود؟! 

م.مزینانی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۷ ، ۰۳:۳۹
مصطفی مزینانیان

همه چیز من باشد برای تو! همه چیز من همان چشمانت که میخندد! همه چیز من همان موهایت که میرقصد! همه چیز من همان صدایت که درون گوشم زمزمه میشود و میان این همه یکی نیست به من بگوید تو که هیچ نداری چرا از کیسه ی خلیفه میبخشی؟!

م.مزینانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۷ ، ۰۳:۰۲
مصطفی مزینانیان