وبلاگ شخصی میم.مزینانی

مکانی برای دلنوشته ها و داستانهایم...

وبلاگ شخصی میم.مزینانی

مکانی برای دلنوشته ها و داستانهایم...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشق» ثبت شده است

مرا بشناس! من یک احساس حیف و میل شده ام! یک غرور خرد شده،یک دلداده احمق نادیده گرفته شده که زنده خواهد ماند،نفس خواهد کشید و لبخند خواهد زد درست مثل همه ی آدمها! اما کسی که من بعد شاید بتواند دوست بدارد،شاید بتواند وفادار بماند،یا لااقل ادای عاشقها را در بیاورد، ولی هیچوقت عاشق نخواهد شد.مرا بشناس! من یک تمام شده ام که دیگر هرگز به ما شدن نمیرسم،میدانم هرچه بگردم دیگر در این وانفسا خودم را پیدا نخواهم کرد.کاش کمی محتاط تر بودم،آدمهای عاقل و منطقی دلبستن هایشان هم حساب و کتاب دارد و وقتی به کسی علاقمند میشوند و به وصلش نمیرسند بخشی از وجودشان را با رفتن او از دست میدهند،اما منه بیشعور سربه هوا که همیشه قضیه عشق را از منطق جدا میکردم،وجودم را تمام و کمال پیش تو جا گذاشته ام! دیگر فقط از کالبدم پیرجوان پشت پا خورده ای باقی مانده که وقتی در پیاده روها پرسه میزند،پاهایش پی هم می افتد،از زنده بودنش هیچ نمیفهمد،فقط میداند روزگاری دیوانه وار دوستت داشته است....

م.مزینانی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۰۸
مصطفی مزینانیان

تا به حال شده دل به دریا بزنی بدون اینکه شنا بلد باشی؟!شده زندگیت را قمار کنی در حالیکه خودت میدانی از همان اول بازنده ای!؟ شده روی هیچ حسابی،بدون هیچ منطقی دلت برای کسی که حتی نمیشناسی برود!؟ اگر نشده تبریک میگویم! تو هم اکنون خوشبخت ترین آدم در جهان هستی، تو تابحال عاشق نشده ای! عاشق بدبخت ترین موجود روی کره ی زمین است! همیشه دوست داشتنها و منت کشیدن ها و دلتنگیها برای اوست ، و بی محلی ها، ناز کردنها و پشت پا زدنها برای معشوقه اش!دوست من! دنیا را ببین، پر از غصه است! ناراحت نباش از گرسنگی نمیمیری، هرگوشه و کناری را که زیر رو کنی غمی برای خوردن و دردی برای نوشیدن پیدا خواهی کرد! هر موقع احساس کردی از غصه ها سیر و از دردها مملو شده ای،نزد من بیا تا تو را با یک دستپخت جدید آشنا کنم! بیا تا غم عشقی برایت بپزم که انگشتانت را هم با آن بخوری...


م.مزینانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۷ ، ۰۲:۴۵
مصطفی مزینانیان


کاش آنقدر باهوش بودم که میتوانستم احساس آدمها را از چشمانشان بخوانم! آنوقت دل هیچ نازک دلی را نمیشکستم، به هیچ بی معرفتی دل نمیبستم، به هیچ بی چشم و رویی محبت نمیکردم و عاشق هیچ آدم مغرور و خودشیفته ای نمیشدم! البته خیلی بد بود اگر اینگونه میشد! چرا که دست همه را میخواندم و باید تا آخر عمر منتظر یک انسان کامل مینشستم که هیچوقت نمی آید...

م.مزینانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۷ ، ۰۲:۲۲
مصطفی مزینانیان